Back Home

اشعار محمل

اشعار امام کاظم علیه السلام


من و توسل به صحن و سرای موسی بن جعفر
سر ارادت نهادم بپای موسی بن جعفر

جهان هستی و جانش فدای نطق و بیانش
که لب گشاید به مدح و ثنای موسی بن جعفر

قسم به جان رضایش بکوش بهر رضایش
رضای حق را بجو در رضای موسی بن جعفر

به ذات حق کن توکل به سوی او بر توسل
که کل رحمت بود در عطای موسی بن جعفر

هزار خاقان و قیصر کم از غلام غلامش
هزار حاتم گدای گدای موسی بن جعفر

کلیم مدهوش طورش عصا به کف در حضورش
مسیح بیمار دارالشفای موسی بن جعفر

نه می دهم دل به طور و نه می کنم رو به سینا
که سینه ام گشته دارالولای موسی بن جعفر

عدوست مرهون فیضش به حیرت از کظم غیظش
کع فیض گیرد به غیظ از دعای موسی بن جعفر

کجا نیازم به درمان و یا به ناز طبیبان
که درد خواهم به شوق دوای موسی بن جعفر

ز عالمی پا کشیدم به کوی جانان رسیدم
ز ما سوی دل بریدم سوای موسی بن جعفر

نه عاشق خنده ی گل نه مستم از صوت بلبل
که خیزد از بند بندم نوای موسی بن جعفر

خوشم که صورت گذارم شبی به دیوار زندان
که بشنوم نغمه ی دلربای موسی بن جعفر

ز دیدگان اشک ریزد ندای العفو خیزد
دل سحر از طنین صدای موسی بن جعفر

به سجده آن جان جانان چنان شده نقش زندان
که گشته تن در نظر چون عبای موسی بن جعفر

ز خاندانش جدا شد به یاری دین فدا شد
الا که جان دو عالم فدای موسی بن جعفر

نگشت با آن غم دل ز دوست یک لحظه غافل
نبود زنجیر قاتل سزای موسی بن جعفر

خدا گواهی ز دردم چه می شود دفن گردم
به دامن تربت با صفای موسی بن جعفر

ز گریه بسته گلویم کجا روم با که گویم
که خون روان شد به زندان ز پای موسی بن جعفر

سیاه چال، آشیانه به کتف و گردن نشانه
غروبها تازیانه غذای موسی بن جعفر

چو باغبان در غم گل ز هجر و سنگینی غُل
خمیده گردیده قدّ رسای موسی بن جعفر

جنازه بر تخته ی در مشیّعش گشته مادر
فتاده زاری کنان در قفای موسی بن جعفر

سرشک غم آب و دانه شراره ی دل ترانه
خموش شد مخفیانه صدای موسی بن جعفر

رضا کند آه و زاری به موج غم گشته جاری
ز چشمه معصومه اشک عزای موسی بن جعفر

به سینه تا هست آهش به ناله تا هست سوزش
هماره «میثم» بگرید برای موسی بن جعفر
90/4/6
صفحه قبل صفحه بعد