Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت معصومه


معصومه ای که تالی زهرای اطهر است
ناموس حق و دختر موسی ابن جعفر است

همچون رضا برادر والا تبار خویش
باشد غریب و دور ز بابا و مادر است

احرام اشک بند وبنه پا به احترام
بر آستانه اش که به کعبه برابر است

نومید کس نرفته و هرگز نمی رود
تا حشر هر که امیدش به این در است

جبریل گرد این حرم آهسته می پرد
خواهر دلش شکسته ز داغ برادر است

در شهر قم به سوگ برادر نشسته است
بهر برادر اشک فشان چشم خواهر است

با پهلوی شکسته به قم آید از بقیع
زهرا دلش ز غربت دختر مکدر است

چشم و چراغ فاطمه است و به ماتمش
هر دیده را که بنگری از خون دل تر است

امام خود او به عمه خود گریه می کند
زینب، که از ستاره غم او فزونتر است

آن زینبی که هر چه نظر کرد باز دید
رأس حسین بر سر نی در برابر است

سر کرد از دریچه محمل برون و گفت
قرآ» بخوان که صوت تو تسکین خواهر است



1388/1/17


صفحه قبل صفحه بعد