لب و دندان بشکسته نشان از دلبری دارم
برای عید قربانم جدا از تن سری دارم
نشستم تا باید کوفه همراه عزیزانش
از آن نامه دل بشکسته و چشم تری دارم
به نیرنگ و به حیله دست من بستند این مردم
وگرنه من شجاعت از مرام حیدری دارم
در این کوفه فقط یک زن پناهم شد خدا داند
شبیه حضرت حیدر چگونه یاوری دارم
میا کوفه حسین جانم که سنگ کوفه بی رحم است
که من در کوچه هایش پاره پاره پیکری دارم
به دست مهربان خود نوازش کن یتیمم را
که به بین کاروانت نازدانه دختری دارم
بگوید کوفه با زینب بیا من منتظر هستم
برای حنجر خشک حسینت خنجری دارم
1390/8/17
صفحه قبل
صفحه بعد