Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت مسلم (ع)


کوچه کوچه می روم شاید کسی پیدا کنم
ای دریغ از خانه ای تا لحظه ای مأوا کنم

کوچه گردی من از شهر مدینه باب شد
دست بسته اقتدا بر حضرت مولا کنم

گوئیا یک مرد از نامه نویسان نیست نیست
با که یارب شکوه از این بی وفائیها کنم؟

می زنم بر قلب لشگر از یسار و از یمین
یا علی می گویم و با رزم خود غوغا کنم

قطع سازم ریشه هر چه علی نشناس را
من حسینی مذهبم از خصم کی پروا کنم

سنگها مهمان شناس و دسته نی ها شعله ور
در هجوم زخم ها یاد گل زهرا کنم

باغها را هرچه گشتم تیر بود و نیزه بود
آب هم در کار نیست افطار خود را وا کنم

بر لب و دندان شکستن نیز راضی نیستند
یاد اطفال عزیزت صبح و شام آوا کنم

از همان جایی که هستی جان زینب باز گرد
دلبرا رویی ندارم تا که سر بالا کنم

رحم کن بر دختر شیرین زبانت یا حسین
عقده ها دارد دلم باید تو را افشا کنم

کاش بودم شام و کوفه تا که هنگام ورود
جسم خود را فرش راه زینب کبری کنم

تیر کوفی چشم سقا را نشانه رفته است
خون بگریم خویش را همرنگ با سقا کنم


احسان محسنی فر


1391/8/2
صفحه قبل صفحه بعد