Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت مسلم (ع)


به جای دسته گل، خون گلویم وقف دامانت
تو ابراهیمی و من هم ذبیح عید قربانت

میان خندة دشمن بیا از گریه آبم کن
که همچون قطرة اشکی، بگردم دور چشمانت

در آب افتاد دندان من و کردم دعا بر تو
مبادا بشکند از چوب دشمن دُرّ دندانت

تو روح احمد و ریحان زهرایی میا کوفه
که فردا می کنند این سنگ دل ها سنگ بارانت

ز چشمم پرده یک سو رفته و انگار می بینم
که بر گوشم رسد از نوک نی، آوای قربانت

به ظرف آب خونم ریخت و عکس تو را دیدم
که خون چهره ات می ریزد از لب های عطشانت

برای مرد گریه سخت باشد در دل دشمن
الهی بین دشمن کس نبیند چشم گریانت

به زیر تیغ دشمن آرزویم هست این مولا:
که می کردم هزاران بار جانم را به قربانت

تو تنها باغبان باغ توحیدی میا کوفه
که پر پر می شود یک روزه گل های گلستانت

کرامت کن به "میثم" چشم گریانی که تا محشر
بگرید بر تو و داغ دل و زخم فراوانت


حاج غلام رضا سازگار


1391/8/2
صفحه قبل صفحه بعد