به شهر کوفه گشتم بی کس و بی یار، می گریم
غریبانه من سر بر دل دیوار، می گریم
اگر این است رسم میهمانی کردن کوفی
گذشت از من، به حال سید ابرار می گریم
ندای باغبان کاروان هر دم بگوش آید
به حال زینب و این کوچه و بازار می گریم
برای قتل من شوری به پا گردیده در کوفه
به طفلان و جوانان شه ابرار می گریم
نوشتم نامه یابن عم بیا کوفه، میا کوفه
ولی صد حیف بگذشت است کار از کار، می گریم
1394/5/23
صفحه قبل
صفحه بعد