Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت مسلم (ع)


یار مسافرمن،آقا بگو کجایی
دعای آخرم هست خدا کند نیایی

هر کی برای قتلت یه نقشه ای کشیده
یا تیغ ونیزه یا که تیر و کمون خریده

اینجا میون مردم صحبت منع آبه
دلشوره ام برای شیرخواره ی ربابه

با صحنه ای که دیدم آهی زدل کشیدم
رو دوش یک کموندار تیر سه شعبه دیدم

میریزد اشک غربت ازهر دوچشم مهمان
دیوار و در گرفته امشب سرم به دامان

هر سو اگر ببارد سنگ جفا و کینه
من میزنم حسین جان سنگ تو را به سینه

از چشم ماه کوفه ریزد ستاره امشب
بر غربتم بگرید دارالعماره امشب

جانانه ام کجایی جانم رسیده برلب
هنگام کوچه گردی هستم به یاد زینب

تا شد دلم پر از خون من یادلاله کردم
چون تازیانه دیدم یاد سه ساله کردم

کوفه دلش لبالب ازکینه ی تو باشد
صحبت زسم اسب و از سینه ی تو باشد

سربسته گویم امشب ای بر شبم ستاره
از گوش دخترانت واکن تو گوشواره

ماندم چسان بگویم امشب چها شنیدم
بر دست اهل کوفه تیر سه شعبه دیدم

جانم حسین، حسین جان
1390/8/17
صفحه قبل صفحه بعد