Back Home

اشعار محمل

اشعار امام رضا علیه السلام


خدا نه اینکه مرا از گِل زیاده تان
که آفرید مرا از غبار جاده تان

وبال گردن تان بودم از همان آغاز
بعید هست بیایم به استفاده تان

ببین چه ساده برایت به حرف می آیم
فدای این همه لطف و صفای ساده ی تان

به لطف چشم شما دل همیشه آباد است
خدا کند که بمانم خراب باده ی تان

خدا نوشت ازل در شناسنامه ی دل
که ما غلام شماییم و خانواده ی تان

از آن زمان که از این خاک پاک پاشده ام
گدای دائمی حضرت رضا شده ام

------
بهشت کوچک دامان مادری آقا
تو میوه ی دل موسی بن جعفری آقا

شب ولادت تو در مدینه می گفتند
ز راه آماده خورشید دیگری آقا

دخیل بسته ام امشب به گاهواره تو
رواست حاجتم ار سر برآوری آقا

اگر چه منشاء نور شما یکی باشد
تو بین باغ خدا طعم نوبری آقا

که خوانده است ولی عهد خود تو را وقتی
که تو برای خودت یک پیمبری آقا

توای که صاحب اوصاف بی حدش خواند
همان که عالم آل محمدش خواند

------
مهی که چشمه ی چشم تو در تلاطم شد
طلوع مشرقی آفتاب هشتم شد

چه حکمتی است که قبل از طواف موسم حج
طواف قبله ی هشتم نصیب مردم شد

فقط برای تماشای دانه پاشی تان
دل کبوتریم نذر چند گندم شد

شبیه محشر کبر است صحن های حرم
که در شلوغی هر روزه اش دلم گم شد

به سوی پنجره فولاد حاجتی آمد
دخیل بست و گرفت و غمش تبسم شد

ز کوچه های حرم آفتاب می جوشد
ز دست حوض فرشته شراب می نوشد

------
فدای نام صمیمی و شاعرانه تان
که باز کرده دلم را به سوی خانه تان

نبود دست من و بی هوا هوایی شد
گمان کنم که گرفته دلم بهانه تان

نشسته ام به سر دوش گنبدت آقا
بیا و پر مده این مرغ را ز آشیانه تان

دوباره حرف زیارت دوباره حرف حرم
دوباره حرف کبوتر به آب و دانه تان

چقدر عمق بلند کلامتان زیباست
میان صحبت شیرین و عامیانه تان

بخوان که هرچه خوانی برای ما زیباست
رسیدن تو به این خاک هدیه زهراست
------

20/8/1387


صفحه قبل صفحه بعد