سبک
ناله یِ شعله ورم شعله زده پرها را
زده آتش جگرم بالِ کبوترها را
خواهری نیست به بالای سرم گریه کند
دیده ام در عوضش داغِ برادر ها را
روزگاریست که از دوریشان میبینم
از سرِ شاخه غم تلخی نوبرها را
تا فقط رویِ جگر گوشه یِ خود را بینم
بسته ام، آه جوادم، همه یِ درها را
بسکه پیچیده ام از درد توانم رفته
زهر سوزانده دلِ وارث حیدرها را
عطش افتاده به جانم که بخوانم این بار
روضه یِ تشنگی و خشکی حنجرها را
روضه یِ کرب و بلا و رُخِ تاول زده را
روضه یِ بی کسی و غارت پیکرها را
خیمه در آتش و گلها همه سرگردانند
حرمله میشِمُرد بر سرِ نِی سرها را
عمه ام میدَوَد و خویش سپر میسازد
نَکِشَد دستِ کسی گیسویِ دخترها را
زجر با دستِ پُر از جانبِ طفلان آمد
تا که سوغات بَرَد تکّه یِ معجرها را
1392/10/11
صفحه قبل
صفحه بعد