Back Home

اشعار محمل

اشعار امام رضا علیه السلام


دید چون نیست، به جز غصّه انیس دگرش
زهر یارش شد و بنشست، کنار جگرش

نه به غیر از دل او غمخور او بود کسی
نه به دامان کسی جز به سر خاک، سرش

گفت بر عترت خود از پی من گریه کنید
خود خبر داد که برگشت ندارد، سفرش


بارها تا به در حجره نشست و، برخاست
اوّلش بود ولی داد ز آخر، خبرش

دست مولا به دل و، دست غلامش بر سر
چشم او بر وی و، او چشم به راه پسرش

جگر پاره به جا بود و، جگرگوشه نبود
حجره در بسته، ولی باز به در، چشم ترش

علی انسانی


1397/5/14
صفحه قبل صفحه بعد