Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت رقیه (س)


گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد
گفتم من چیزی نگفتم، بی امان زد

تاریک بود، چشمم جایی را نمی دید
تا دید تنهایم، رسید و ناگهان زد

تا دستهای کوچکم روی سرم بود
با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد

قدم فقط تا زیر زانویش می آمد
از کینه اما تا نفس تا داشت جان زد

علیرضا لک
1389/9/17


صفحه قبل صفحه بعد