Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت رقیه (س)


یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم
بذر محبت و ما تو دلهامون می کاشتیم

یادش بخیر مدینه دلم ندید یه دم غم
بابا نشد که یک روز بیاد به ابروهام خم

یادش بخیر مدینه وای که گذشت چقدر زود
روی دوش عمو جون، زیر پام آسمون بود

حالا ببین بابا جون تو چنگ غم اسیرم
دلم می خواد یه گوشه سر بذارم بمیرم

بابا دلم غمینه ز روزگار کینه
بالشت من به جای زانوت روی زمینه

از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم
بابا به روی خارا ز ترس زجر دویدم

سر تو روی نیزه می رفت به چشم گریان
به زیر لب میگفتم بابا نخون تو قرآن

بابا تو مجلس شام هر چی سرک کشیدم
به جز یه چوب خونی دیگه چیزی ندیدم

دارم میفهمم امشب که چوب کجا میخورده
باید برا ی این غم دختر تو می مرده


بابا ببین که خنده به صورتم حرومه
به روی نی نگاهم به چشمای عمومه
89/10/19

صفحه قبل صفحه بعد