Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت رقیه (س)


روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا
‏خون شد ز غضه قلب، نیلوفر تو بابا

‏آن روز روی نیزه، با من تو وعده کردی
‏امشب در این خرابه، آمد سر تو بابا

‏خوش آمدی ولی پس، تنها چرا به یک سر
‏برگو چه کرده دشمن، با پیکر تو بابا

پیشانی ات چرا با، سنگ جفا شکسته
‏خون از چه می چکد از، چشم تر تو بابا


رفتی و تازیانه شد مرهم تن من
‏دشوار تو از این بود، تشت زر تو بابا

‏آن خیزران به یک سو، شمر و سنان به یک سو
‏از زجر ناله دارد، این دختر تو بابا

‏شرح سفر نگویم، از حالتم بخوان خود
‏گردیده دختر تو، چون مادر تو بابا


‏محمد علی شهاب
89/10/19
صفحه قبل صفحه بعد