Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت رقیه (س)


ای ماه خون گرفته که امشب برآمدی
نازم سرت به سر کشی از دختر آمدی

تو باغبان عشقی و از دشت لاله ها
در پیش یک چمن گل نیلوفر آمدی

دشمن گرفته کلبه مارا زچار سو
ای دلنواز من زکدامین در آمدی

راضی به زحمت تو نبودم که این چنین
بر دیدن رقیه خود با سر آمدی


جان منی که بر لب من آمدی پدر
عمر منی که گوشه ویران سر آمدی

ای از سفر رسیده چه آوردی ارمغان
دست تهی چرا به بر دختر آمدی

یادم بود که رفتی و اصغر به دوش تو
اینک چرا بدون علی اصغر آمدی

از بزم ما خرابه نشینان دگر مرو
ای ماه خون گرفته که امشب برامدی

سید رضامؤید


1387/8/25

صفحه قبل صفحه بعد