ابروی کبودم چه به ابروی تو رفته
این موی پر از پنجه به گیسوی تو رفته
این زلف شکن در شکنم شانه نخورده
این موی پریشان به خم موی تو رفته
هرچند که جا گوشه ی ویرانه گرفتم
عطر نفسم بر لب خوشبوی تو رفته
تنها نشده شکل تو دندان شکسته
این دنده ی پهلو به پهلوی تو رفته
با مادر خود فاطمه گفتم شب دیدار
بازوی ورم کرده به بازوی تو رفته
تا باز کنم پلک تو را باز بیفتاد
چشمان تو بر دختر کم روی تو رفته
از پای همه قافله خلخال ربودند
از دست نگفتم که النگوی تو رفته
1390/8/25
صفحه قبل
صفحه بعد