Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت رقیه (س)


دلم میخواست معراجت ببینم
چه معراجی عجب رنگین کمانی

نرو دیگر! تو رفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده دیگر بمانی

تو را با زخم صورت میشناسم
مرا بشناس با قد کمانی

نمیدانم چرا این زجر نامرد
بدش می آید از شیرین زبانی


عبایت روی دوش نیزه داری
عقیق تو بدست ساربانی

چه مویی داشتی بابا زمانی
چه مویی داشتم بابا زمانی

اگر مال منی پس پیش من باش
چرا دائم بدست این و آنی؟!

نشد غارت پدر جان! چادرم را..
خودم دادم به آن دختر امانی!

نفهمد هیچکس بازار رفتم
بماند بین ما راز نهانی

رخت را سیر دیدم سیر گشتم
تو بودی آن غذای آسمانی

سرت خاکی شده در این خرابه
شدم شرمنده از این میزبانی

سید پوریا هاشمی


1400/6/20
صفحه قبل صفحه بعد