بابا بابا
طایر گلزار وحی، کجاست بال و پرت
که باسرت سر زدی، به نازنین دخترت
زتند باد خزان، شکفته تر می شوی
میشنوم همچنان، بوی گل از حنجرت
ببین اسیرم پدر، ز عمر سیرم پدر
مرا به همره ببر، به عصمت مادرت
فتح قیامت منم، سفیر شامت منم
تویی حسین شهید، منم پیام آورت
خرابه شان تو نیست، نگویم اینجا بمان
بیا و مارا ببر، مثل علی اصغرت
پیکر رنجور من، گرفته بود التهاب
اگر بغل می گرفت، مرا علی اکبرت
این همه زخمت که هست، بر سر و روی جبین
نیزه و شمشیر وتیغ، چه کرده با پیکرت
1387/9/20
صفحه قبل
صفحه بعد