آسوده شده ام خصم ستم کار مرا کشت
یک بار مگوئید که صد بار مرا کشت
گه روز مرا برد پیاده سوی مقتل
گه تیغ کشید و به شب تار مرا کشت
بردند به مقتل به برم آل علی را
داغ غم صد لاله ی بی خار مرا کشت
هر روز به یک شعله زد آتش جگرم را
هر لحظه به یک محنت و آزار مرا کشت
من نجل علی بودم و دشمن به همین جرم
با دشمنی حیدر کرار مرا کشت
آن روز که زد خصم به کاشانه ام آتش
فریاد میان در و دیوار مرا کشت
آن شب که عدو از ره کین دست مرا بست
زنجیر و تن عابد بیمار مرا کشت
(میثم) ز سرشک غم و خون جگر خود
بنویس که منصور جفا کار مرا کشت
غلامرضا سازگار
1393/5/30
صفحه قبل
صفحه بعد