Back Home

اشعار محمل

اشعار امام سجاد علیه السلام


یکبار دگر گُلبن امید گهر داد
دریای کرامت به بشر باز گهر داد

پایان شب تار ز ره آمد و یزدان
برخلق زمین آینه ی نور سحر داد

عشق آمد و با زمزمه ی شوق و مسرّت
تا کوی مدینه به همه بال سفر داد

جبریل به آواز جلی گفت،بیائید
کامشب به حسین بن علی دوست پسر داد

در وصف همین غنچه ی زیبای حسینی
جبریل امین برهمه ی خلق خبرداد

با سجده ی خود دم زخدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
--
امشب شب بشکفتن لبهای حسین است
گلزار جنان محو تماشای حسین است

گلهای بهشتی همه گفتند چه زیباست
لبخند سروری که به لبهای حسین است

بخشید صفا و طرب و نور به گلزار
این گل که ز گلخانه ی زیبای حسین است

تا با نگه خویش کند راز دل ابراز
پیوسته نگاهش سوی سیمای حسین است

درفصل شکوفائی خوداین گل توحید
کزگلشن سرسبز و مصفای حسین است

با سجده ی خود دم زخدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
--
این مهرجهانتاب دعا مهر حبین است
درچهره ی نورانی او نور یقین است

سجاده زند بوسه به پیشانی رازش
مبهوت دعای سحرش روح الامین است

قدسی نفسان حرم قدس خداوند
گفتند بهم این گل سجاده نشین است

هرکس که نظرکرد به رخساره ی او گفت
آئینه ی لطف وکرم دوست همین است

گرغرق در اشراق و ظهور است سماوات
گر روشن از انوار ولا روی زمین است

با سجده ی خود دم زخدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
--
اوشد همه شب دیده ی بیدار مناجات
زیباست به رخساره اش انوار مناجات

باسجده ی طولانی و با حال نیایش
شد شب همه شب محرم اسرار مناجات

با جلوه ی پرنور دعاهای صحیفه
جاوید شده تا ابد آثار مناجات

هرکس که کند پیروی از سید سجاد
مست است زپیمانه ی سرشار مناجات

با سجده گذاران تو بیا زمزمه سرکن
کامشب گل بشکفته ی گلزار مناجات

با سجده ی خود دم زخدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
--
فردوس برین شد حرم سید سجّاد
جبریل امین شد خدم سید سجّاد

پیدا کند او سرمه ی بینائی خود را
سر هرکه نهد بر قدم سید سجّاد

درفصل نیایش ز خداوند طلب کن
وصل حرم محترم سید سجّاد

ای سائل و ای تشنه ی دریای محبت
روکن به عطا و کرم سید سجّاد

گلهای وفا و طرب و عشق و مسّرت
گفتند به باغ ارم سید سجّاد

با سجده ی خود دم زخدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد
--
تنها نه همین مصحف ایمان ودعا اوست
تفسیرگر نهضت خونین بلا اوست

هرچند مکّدر شده این آینه، اما
آئینه ی نور سفر کرب وبلا اوست

ازکرب وبلا تا سفر شام و مدینه
پیغامبرنهضت خون شهدا اوست

با اشک به روی پر پروانه نوشتند
پروانه ی پرسوخته ی شمع هُدا اوست

امروز «وفائی» همه ی سجده گذاران
گفتند که دانید چرا عبد خدا اوست

با سجده ی خود دم زخدای ازلی زد
لبخند به لبخند حسین بن علی زد


1391/4/4
صفحه قبل صفحه بعد