Back Home

اشعار محمل

اشعار امام سجاد علیه السلام


دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را

با ناله ام زمین زمان گریه می کتد
از مادر ارث برده ام این اشک دیده را

من با همین لبان خودم نیمه های شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را

یعقوبم و بدست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را

یادم نمی رود که چگونه مقابلم
بستند دست عمه قامت خمیده را

یادم نمی رود سر شب لحظه فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را

هنگام جابجایی سر، روی نیزه ها
دیدم شکاف حنجر و خونِ چکیده را

لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدنها دویده را

یک تار موی عمه ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را


بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنه ای دل محنت کشیده را

دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را


قاسم نعمتی


1398/7/2
صفحه قبل صفحه بعد