از غروب مدینه می آیند محرمان حریم عاشورا
کاروان بهشتیان زمین کاروان فرشتگان سما
یوسفان عشیره حیدر مریمان قبیله زهرا
نو جوانانشان چو اسماعیل پیر مردانشان خلیل آسا
کعبه می بیند و طواف ملک چشم تا کار می کند اینجا
خادم مردهایشان آدم خاک بوس حریمشان حوا
تا کنون چشم کس ندیده چنین این همه آفتاب را یکجا
دل هر کس اسیر یک محبوب همه مجنون صفت همه لیلا
پرده را از مقابل زینب باد حتی نمی برد بالا
بین این کاروان صحرایی دخترانی عفیفه و نوپا
همه با احترام با معجر همه در پرده های حجب و حیا
دور تا دورشان بنی هاشم تحت فرمان حضرت سقا
پای اولیا مخدره زینب روی زانوی اکبر لیلا
حق نگهدار این همه مجنون حق نکهدار این همه لیلا
می رسیدند و یاد می کردند از سر و تشت و حضرت یحیی
1391/8/26
صفحه قبل
صفحه بعد