Back Home

اشعار محمل

اشعار ورودیه محرم


لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من
سوخته از دست غم بال تپیدنهای من

می رسم تا کربلا با محمل بارانی ام
بوی رفتن می دهد حتی رسیدن های من

نیزه و شمشیر ها آماده ی مهمانی اند
وای از گودال و وای از داغ دیدن های من

سایه ام پیدا نبود عمری ولی اینجا ببین
از حرم تا قتلگاه تو دویدنهای من

یادگار مادرم! آنروز می آید چه زود
از ضریح حنجر تو بوسه چیدن های من

با همه می آیم و تنها از اینجا می روم
مُردنم آسانتر از این دل بریدن های من

داغ ها را یک تنه تا به قیامت می برم
می روی بر نیزه می بینی خمیدن های من

علیرضا لک


1392/7/24
صفحه قبل صفحه بعد