لحظه ای دنیا ندیده آرمیدنهای من
سوخته از دست غم بال تپیدنهای من
می رسم تا کربلا با محمل بارانی ام
بوی رفتن می دهد حتی رسیدن های من
نیزه و شمشیر ها آماده ی مهمانی اند
وای از گودال و وای از داغ دیدن های من
سایه ام پیدا نبود عمری ولی اینجا ببین
از حرم تا قتلگاه تو دویدنهای من
یادگار مادرم! آنروز می آید چه زود
از ضریح حنجر تو بوسه چیدن های من
با همه می آیم و تنها از اینجا می روم
مُردنم آسانتر از این دل بریدن های من
داغ ها را یک تنه تا به قیامت می برم
می روی بر نیزه می بینی خمیدن های من
علیرضا لک
1392/7/24
صفحه قبل
صفحه بعد