Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


دیگر امشب به مدینه خبر از فاطمه نیست
جز حریق حرمی در نظر از فاطمه نیست

شهر در خواب فرو رفته ز خود می پرسد
مگر این گریه ی بیدارگر از فاطمه نیست؟

آخر ای مرغ شباهنگ! در این خلوت راز
مگر این ناله ی شب تا سحر از فاطمه نیست؟

این همه عطر دل‌انگیز مناجات و دعا
از کدامین گل سرخ است؟ اگر از فاطمه نیست

به همان سینه که شد دشت شقایق سوگند
زیر این چرخ، علی‌دوست‌تر از فاطمه نیست

ذرّه ای بهره ز خورشید ولایت نبرد
هر که کانون دلش، شعله ور از فاطمه نیست

به تسلّای دل زینب او برخیزید
مگر این پاره ی جان و جگر از فاطمه نیست

نزنید آتش بیداد به گل‌خانه ی وحی
مگر این زمزمه ی پشت در از فاطمه نیست؟


محمّدجواد غفورزاده «شفق»
90/2/12
صفحه قبل صفحه بعد