Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


به بستر فاطمه افتاده و،مولا پرستارش
ببین حال پرستارو،مپرس احوال بیمارش

کسی ازآشنایان هم به دیدارش نمی آید
بود چشمش به در،تا کی اجل آید به دیدارش؟

علی از چشم زهرا چشم خود را بر نمی دارد
مجسم می کندعشق وفداکاری وایثارش

کند اشک علی راپاک با دستی که بشکسته
نخواهد اشک مظلومی فرو ریزدبه رخسارش

علی گه دربغل زانو،گهی سر بر سر زانوست
تو گویی از جدایی می کند زهراخبردارش

به زحمت واکند چشم و،به سختی می نهد برهم
رمق رفته دگر ازدیده ی تا صبح بیدارش


علی انسانی
1390/2/15
صفحه قبل صفحه بعد