بیمارت ای علی جان، جز نیمه جان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
غم چون نسیم پائیز، برگ و بر مرا ریخت
این لاله ی بهاران، غیر از خزان ندارد
بگذار تا بمیرد، زین باغ پربگیرد
مرغی که حق ماندن در آشیان ندارد
خواهم که اشک غربت، از چهره ات بگیرم
شرمنده ام که دیگر، دستم توان ندارد
بگذار کس نداند در پشت در چه بگذشت
من لب نمی گشایم محسن زبان ندارد
هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا
قدرش عیان نگردید، قبرش نشان ندارد
شهری که در امانند حتی یهود در آن
در بین خانه خود زهرا امان ندارد
ای ناله ها برآئید، ای لاله ها بریزید
گلزار وحی دیگر، سرو روان ندارد
روز جزا مسلم گیرد دست میثم
زیرا پناه غیر از ما خاندان ندارد
نخل 2، ص 208
90/2/15
صفحه قبل
صفحه بعد