Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


دیگر کسی نمی‌زند از بیتِ ما دری
از من غریب‌تر نتوان یافت مادری

سلمان هم از عیادت من پا کشیده است
ای مرگ، لااقل تو به زهرا بزن سری

چون شمع، آب گشته ام از آتش فراق
دیگر نمانده از من مظلومه پیکری

ای کاش بهر یاری ما بود حمزه ای
ای کاش یار شیر خدا بود جعفری

جز من میان آن همه اولاد انبیا
دنیا ستم نکرده به دخت پیمبری

تا گشته است دور زمان، چشم روزگار
مثل علی غریب ندیده است رهبری

جز من به پیش دیده ی گریان همسرش
نقش زمین نگشته در خانه همسری

پهلویم از فشار شکست و نداشتم
جز محسنم به پشت در خانه یاوری

من دخت مهربانیم و روی صورتم
مانده است جای سیلی دیو ستمگری

«میثم!» هنوز داغ پدر بود بر دلم
بگذاشتند بر جگرم داغ دیگری
1391/1/17
صفحه قبل صفحه بعد