دیگه کسی تو مدینه سراغ زهرا نمی یاد
دست شکسته رو ببین که دیگه بالا نمی یاد
من شنیدم تو کوچه ها به زخم دل نمک زدند
چون حسنت تو خواب می گفت مادرم و کتک زدند
زینب من می گفت بابا یه مژده یک خبر دارم
سفره نون خونمون گرفته بوی مادرم
اگه می خوای خداحافظی قشنگ و با نمک بشه
بیا با هم گریه کنیم تا دلمون خنک بشه
جون به لبم رسیده است این که به غم خو بگیری
تا کی می خوای عزیز من دستی به پهلو بگیری
امشب و مهمون منی تا کی می خوای رو بگیری
ببین دارم دق می کنم تا کی می خوای رو بگیری
1391/1/31
صفحه قبل
صفحه بعد