Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
ای مرگ بگیر از من یکباره جوانی را

جان می رود از دستم خون خوردم و لب بستم
باید ببرم در گور غم های نهانی را

در آرزوی مرگم افتاده برو برگم
دارم ز جهان تنها این باغ خزانی را

یاد از پسرم آمد خون از بصرم آمد
دیدم بملاقاتم تا قاتل جانی را

مظلوم تر از من کیست گر هست بگویم کیست؟
آنکس که نهد در گور این قد کمانی را

در مسجد و در کوچه دیدیم من و حیدر
او غاصب اول را من سیلی ثانی را

بس راز بهم گفتیم تا هر دو پذیرفتیم
او خونجگر خوردن من اشک فشانی را

(میثم) چه نوا خواندی زین زمزمه سوزاندی
هم اسفل و اعلا را هم عالی و دانی را


1392/5/28
صفحه قبل صفحه بعد