من بیمار، مداوا نکند خوشنودم
غم طبیبم شده و مرگ شده بهبودم
هیچ کس نیست، که باری ز دلم بردارد
عاقبت داغ و غم و درد کند نابودم!
اشک بس ریخته ام، هرکه ببیند گوید
سرو بشکسته ی خم گشته، کنار جویم!
گه ز حق، مرگ طلب می کنم و گه گویم
کاش می بودم و غمخوار علی می بودم
زیر این چرخ علی دوست تر از فاطمه نیست
سند مستندم: بازوی خون آلودم!
من نفس می زدم و او کف افسوس به هم
من چه سان گویم و او چون شنود بِدرودم؟!
ای اجل! پا به سر من ز محبت بگذار!
جز تو کس نیست که از لطف کند خوشنودم.
حاج علی انسانى
90/2/12
صفحه قبل
صفحه بعد