Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


من آن شاخه گل افسرده بودم
که در نشکفتگی پژمرده بودم

زسوز سینه ام می نالم ای کاش
که در پشت همان در مرده بودم

چنان از ضرب سیلی رفتم از هوش
که راه خانه را گم کرده بودم

مغیره گر نبود در آن کشاکش
علی را من به خانه برده بودم

نمودم روی خود مخفی زمولا
زدشمن چون که سیلی خورده بودم

اگر دشمن نمی شد سد راهم
علی را من به خانه برده بودم
--
مدینه محشر کبری به پا بود
رسن برگردن شیر خدا بود

دو صد گلچین و یک گل, من چه گویم
گل حیدر به زیر دست و پا بود
90/2/10
صفحه قبل صفحه بعد