Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


گفتم به گل عارض تو کار ندارد
دیدم که حیایی شرر نار ندارد

دیوار به در گفت مبادا که شوی باز
این سینه دگر طاقت مسمار ندارد

خون گریه کن ای دیده که یار همه عالم
جز محسن ششماهه ی خود، یار ندارد

مردم همگی ساکت و دشمن در خانه
این خانه مگر حیدرکرار ندارد؟!

تنها شفقِ سوخته دل بود که می‌گفت:
گل تاب فشار در و دیوار ندارد

خون جگرش دمبدم از دیده بریزد
آن کو ز غمت دیده خونبار ندارد

مردم همگی بنده ی دنیا شده آری
دین است متاعی که خریدار ندارد

با آنکه ز مظلومی این هر دو سخن‌هاست
تا روز قیامت علیِ فاطمه تنهاست


غلام رضا سازگار
1390/10/18
صفحه قبل صفحه بعد