Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


اجر و پاداش رسالت، شعله ی آذر نبود
این همه آزار، حق دخت پیغمبر نبود

چهره ی انسیه الحورا و ضرب دست دیو
فاطمه آخر مگر محبوبه ی داور نبود؟

فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه!
حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود

از فشار در همه اعضای او درهم شکست
فضه را می‌خواند و بالای سرش مادر نبود

دست او بشکست اما دست مولا را گشود
غیر او کس را توان یاری حیدر نبود

فاطمه تنهای تنها در پس در اوفتاد
هیچ‌کس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود

در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند
سنگ‌دل‌تر هیچ‌کس از قنفذ کافر نبود

قاتل بیدادگر با پا صدف را می‌شکست
در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود

بر تسلای دل صاحب‌عزا گُل می‌برند
گوییا اینجا ز هیزم دسته گل بهتر نبود!

«میثم!» این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی
تازیانه احترام سوره ی کوثر نبود
1391/1/17
صفحه قبل صفحه بعد