Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم
تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم

خون شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک
شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم

فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا
پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم

دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند
کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم

دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست
من که هر روز سر قبر پدر می رفتم

خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی
همچو جان از تن مجروح به در می رفتم


مرحوم قاسم ملکی
1391/1/29
صفحه قبل صفحه بعد