خصم دون تا راه بر صدیقه اطهر گرفت
انتقام بدر را از فاتح خیبر گرفت
آنقدر گویم که ضرب دست آن بیدادگر
جان حیدر را میان کوچه از حیدر گرفت
بود دست مجتبی در دست مادر، بعد از آن
مجتبی در راه خانه دست از مادر گرفت
بشکند دستی که بر پهلوی قرآن زد لگد
آیه ای از سوره ی نورانی کوثر گرفت
من نمیگویم چه شد، آنقدر گویم در جنان
دست بر پهلوی خود یکباره پیغمبر گرفت
بارها کشتند زهرا را و آن بیدادگر
جان او را گه به کوچه گاه پشت در گرفت
وای از آن کافر که دعوی مسلمانی نمود
رکن قرآن را شکست و جای بر منبر گرفت
دید زینب مادر مظلومه اش را میزند
دست خود بر روی چشم آن نازنین دختر گرفت
با که گویم این مصیبت را که آن بیدادگر
با فشار در گلاب از غنچه ی پرپر گرفت؟
«میثم!» آن آتش که شد از خانه ی زهرا بلند
شعله اش از خیمه های آل عصمت سرگرفت
1391/1/17
صفحه قبل
صفحه بعد