Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


خصم دون تا راه بر صدیقه اطهر گرفت
انتقام بدر را از فاتح خیبر گرفت

آنقدر گویم که ضرب دست آن بیدادگر
جان حیدر را میان کوچه از حیدر گرفت

بود دست مجتبی در دست مادر، بعد از آن
مجتبی در راه خانه دست از مادر گرفت

بشکند دستی که بر پهلوی قرآن زد لگد
آیه ای از سوره ی نورانی کوثر گرفت

من نمی‌گویم چه شد، آنقدر گویم در جنان
دست بر پهلوی خود یکباره پیغمبر گرفت

بارها کشتند زهرا را و آن بیدادگر
جان او را گه به کوچه گاه پشت در گرفت

وای از آن کافر که دعوی مسلمانی نمود
رکن قرآن را شکست و جای بر منبر گرفت

دید زینب مادر مظلومه اش را می‌زند
دست خود بر روی چشم آن نازنین دختر گرفت

با که گویم این مصیبت را که آن بیدادگر
با فشار در گلاب از غنچه ی پرپر گرفت؟

«میثم!» آن آتش که شد از خانه ی زهرا بلند
شعله اش از خیمه های آل عصمت سرگرفت
1391/1/17
صفحه قبل صفحه بعد