باغبونی خسته لاله در خون نشسته
دست علی بسته دست مادر شکسته
غوغا به پا شده توی کوچه ها
ناله ای میاد از زیر دست و پا
منو بزنید، مادرمو نزنید...
--
آتیش زبونه میکشه از درب خونه
دختری با ناله پی مادر روونه
ابرای بهاری دوتا چشماشه
گوشواره مادر توی دستاشه
منو بزنید مادرمو نزنید...
--
مادر خودش رو رو خاک و خون میکشونه
غریب مادر دنبال یک رد خونه
زیر تازیونه پی مادره
اشک غریبونش دل و میبره
منو بزنید مادرمو نزنید...
--
چشمای گل خوابه، چشم غنچه پر آبه
کودکی بی تابه حال مادرخرابه
میون کوچه، غروب غمه
سینه ابرا، پر ماتمه
چشمای غنچه، پر شبنمه، وا
یه سایه بسته، راه خونه رو
گرفته راه آشیونه رو
نشونده بغض بی بهونه رو، وا
منو بزنید، مادرمو نزنید...
--
بغضی غریبونه سینشو میسوزونه
از چادرش گرد و خاکارو می تکونه
اونی که چشماش مثل حیدره
اونی که امید دل مادره
مادرشو تا خونه میبره، وا
میگیره دستاش دست سردشو
میبینه چشم پر دردشو
کبودیای رخ زردشو، وا
منو بزنید، مادرمو نزنید...
--
توی دلش خفته درد رازی نگفته
راز گلی که به روی مادر شکفته
راز کوچه ای که، سر راهشه
راهی که همیشه، تو نگاهشه
داغ دلش از سوز آهشه، وا
هنوز تو یاد پریشونشه
هنوز رو دیوار رد خونشه
پُر نشون بی نشونشه، وا
منو بزنید، مادرمو نزنید...
(غریب مادر، حسن)
90/2/8
صفحه قبل
صفحه بعد