Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


نیمه شب، اشک، عزا، آه چه غوغا شده بود
مجلس ختم علی بود که برپا شده بود

گریه کن: دیده ی خونبار ولی الله و
روضه خوان: چشم کبودی که معمّا شده بود

آنکه در صبر زبانزد شده بود از اول
حال بی صبرتر از فضه و أسما شده بود

هق هق گریه و مولای صبوری، ای وای
راز جانسوز ترین حادثه اِفشا شده بود

بازویی را که نود روز ز مولا پوشاند
در شب پر زدنش، قاتل مولا شده بود

آه تا صبح دگر دیده ی او باز نشد
درد پهلو دگر انگار مداوا شده بود

دست می شست ز جان، لحظه به لحظه مولا
گرچه زهرا خودش از قبل مهیّا شده بود

بر علی آن شب جانکاه چهل سال گذشت
بعد از آن قامت خیبرشکنش تا شده بود

شایعه شد که علی عاقبت از پا افتاد
هر چه شد آه پس از رفتن زهرا شده بود


یوسف رحیمی


1393/1/11
صفحه قبل صفحه بعد