Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


ای گوهر جان که جان طاهائی
ای در محمدی که دریائی

ممدوحه شخص اول خلقت
محبوبه ذات حق تعالائی

هم آینه کمال و الشمسی
هم و القمر اذا تلاهائی

هم سیده النساء امروزی
هم شافعه الرجال فردائی

در بیت محقر گلین خود
بر کل وجود حکفرمائی

از حیز مدح و وصف بیرونی
این بس بجلالتت که زهرائی

از سر تا پا محمدی دیگر
وز پای تا سر علی اعلائی

ترسم که کنم پرستشت زیرا
آئینه حسن حق تعالائی

ما ذره تو جاودانه خورشیدی
ما قطره، تو بی کرانه دریائی

ما تیرگی و تو مطلع الانوار
ما خار ره تو باغ گلهائی

هم پروردی دو نازنین مریم
هم مادر یازده مسیحائی

برهر چه نگفتی است آگاهی
بر هر چه ندیدی است بینائی

خورشید بلند بام توحیدی
ولله قسم تمام توحیدی

مدح تو ز طبع من کجا آید
این کار خدا است از خدا آید

اوصاف تو ای ملیکه هستی
وحی است که باید از سما آید

تا حق سخن ادا کند جبرئیل
با کوثر و قدر و هل اتی آید

خیزد پی دست بوسیت احمد
از دور اگرت صدای پا آید

این نیست عجب اگر کنیزت را
چون مریم از آسمان غذا آید

یا بهر طواف حجره ات کعبه
با مروه و زمزم و صفا آید

بر دست تو بوسه زد نبی کاین دست
بر دست خدا گره گشا آید

منت نبرد زپادشاهان هم
هر کس که گدات را گدا آید

جائی که دو بار بردرت هر روز
از بهر سلام مصطفی آید

جا دارد اگر برای دربانی
موسای کلیم با عصا آید

عیسی برود آرزوی بیماری
کاین جا ببهانه شفا آید

ای آنکه زتار تار هر مویت
آوای خدا خدا خدا آید

از تو همه عفو و بخشش و رحمت
از ما همه عجز و التجا آید

با اشک دو دیده شستشویم ده
وز خاک مدینه آبرویم ده

(غلام رضا سازگار)


1395/12/5 صفحه قبل صفحه بعد