Back Home

اشعار محمل

حضرت زهرا سلام الله علیها


لاله وَحیَم که پیغمبر شکفت از بوی من
قامتش خم بود پیش قامت دلجوی من

پای تا سر محو دیدار خدا می شد رسول
می گشود از شوق تا چشم خدا بین سوی من

روح ما بین دو پهلو چون مرا فرموده بود
خصم دین بشکست از ضرب لگد پهلوی من

دست من بوسید پیغمبر که این دست خداست
قنفذ از آن بست باز و بند بر بازوی من

بس که گرد غم ز هر جانب برخسارم نشست
شد سفید آخر در ایام جوانی موی من

جز به مهدی روی سیلی خورده نگشایم به کس
منتقم باید ببیند گشته نیلی روی من

بشکند دستش، سیه گرد به محشر صورتش
آنکه سیلی زد مرا در پیش چشم شوی من

می شود «میثم» لوای سلطنت کوبی به عرش
تا که هستی از در گدای کوی من

1389/2/17

صفحه قبل صفحه بعد