Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت زینب سلام الله علیها


بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب
بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب

گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند
از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب

بر نوک سنان بود سر شاه، شب تار
شمعی که بُدی روشن از او، محفل زینب

گویند دهد میوه ی شیرین، شجر صبر
پس از چه بُوَد خونِ جگر، حاصل زینب؟

ویرانه بُوَد منزل گنج و عجبی نیست
شد گوشه ی ویرانه اگر منزل زینب

در باغ ندانم ز چه شد، لاله پُر از داغ
گویا که خبر یافت ز داغ دل زینب

از چشم «طرب»، ناقه به گِل مانْد، چو بشنید
بر ناقه ببستند ز کین، محمل زینب

طرب اصفهانی
دل سنگ آب شد، ص 720
1390/9/21
صفحه قبل صفحه بعد