Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت زینب سلام الله علیها


خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرقه خون بود

خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود

خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود

خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود

گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را

خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را

اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را

خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را

مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را

گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را

خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند

خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند

خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند

همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند

گلى گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را

گل من یک نشان در بدن داشت
یکى پیراهن کهنه به تن داشت



6/4/1389

صفحه قبل صفحه بعد