Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


با یاد عطش در غزلم همهمه افتاد
شعرم پر و بالی زد و درعلقمه افتاد

در حیرتم ای آب که آنروز چگونه
چشم تو به چشمان بنی فاطمه افتاد

بعد از لب خشکیده ات ای چشمه ی پاکی
زمزم چه شنیده است که از زمزمه افتاد

نزدیکی گودال زنی خسته زمین خورد
حیدر مددی کن، نکند فاطمه افتاد

سخت است تماشای سر و دشنه برادر!
حق داشت اگر خواهر تو این همه افتاد


آنها که شنیدند یدالله بدانند
این دست علی بود که در علقمه افتاد

از قافیه این شعر کم آورد ولی شکر
شور تو در این روضه همین یک نمه افتاد


عباس شاه زیدی


1393/5/18
صفحه قبل صفحه بعد