Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت ابوالفضل العباس (ع)


دریا صدا زد ای لبت عطشان، من آبم
آبی بنوش ای آتشت کرده کبابم

عباس گفت ای آب حاشا کز تو نوشم
آید صدای ناله ی اصغر به گوشم

دریا صدا زد ساقی عطشان که دیده؟!
ای بحر را هم داده آب از اشک دیده

عباس گفت ای آب آتش شو به کامم
پیداست در تو عکس لب های امامم

دریا صدازد تا کنی یاریّ عترت
از من دهانی تر کن ای دریای غیرت

عباس گفت از تشنگان شرمنده هستم
آخر نگاه فاطمه باشد به دستم

دریا صدا زد تو همه هستِ حسینی
نیرو بگیر از من که خود دستِ حسینی

عباس گفتا اوست مولا، من غلامم
بی او بُوَد آب روان آتش به کامم

دریا صدا زد ای زده آتش به هستم
من چون تو برداغ لب تو تشنه هستم

عباس گفتا تشنه تر از تو رباب است
در سینه اش آتش به جای شیر ناب است

دریا صدا زد گر نمی نوشی زمن آب
آب از چه همره می بری با این تب و تاب

عباس گفتا وعده دادم بر سکینه
تا آب آرم بهر گل های مدینه

دریا صدا زد ای همه ایثار و صبرت
زیبد که تا محشر بگردم دور قبرت


غلامرضاسازگار


1393/8/11
صفحه قبل صفحه بعد