هرچند به یاران نرسیدم که بمیرم
دیدار تو می داد امیدم که بمیرم
دیدم که نفس می زنی و هیچکست نیست
من یک نفس این راه دویدم که بمیرم
با هر تپش افسوس نمردم که نمردم
در خون تو اینبار تپیدم که بمیرم
با دیدن هر زخم تو ای مزرعه ی زخم
از سینه چنان آه کشیدم که بمیرم
می گفتم و می سوختم از ناله ی زینب
وقتی زتنت نیزه کشیدم که بمیرم
شادم که در آغوش تو افتاده دو دستم
در پای تو این زخم خریدم که بمیرم
حسن لطفی
1389/9/19
صفحه قبل
صفحه بعد