Back Home

اشعار محمل

اشعار عبدالله بن حسن


دردی به سینه هست که خاکسترم کند
در دستهای محکم تو مظطرم کند

خشکم کند به شعله این داغ ماندنم
با ابر های اشک بیاید ترم کند

آه ای خدا به عمه چه گویم که لحظه ای
بالم دهد رها کندم باورم کند

من می پرم خدا کند او تیغ خویش را
جای عمو حواله بال و پرم کند

قیچی زد و برید و مرا تکه تکه کرد
اصلاً اراده کرد گلی پرپرم کند

حالا که من به سینه زخمش رسیده امن
بگذار دست های کسی بر سرم کند


علیرضا لک
1390/9/9
صفحه قبل صفحه بعد