از خیمه گاه دویدم و گفتم عمو کجاست؟
این پیکر عموست که در زیر دست و پاست؟!
دیدم نگاه چشم عمو رو به خیمه هاست
دیدم که بر عبای عمو جای رد پاست
دیدم کسی به روی تنش راه میرود
دیدم که روی پهلوی او جای چکمه هاست
دیدم گلوی خشک عمو ناله میکند
دیدم که موی پشت سرش جای پنجه هاست
دیدم کسی دست به خنجر نشسته است
دیدم که دور پیکر او هلهله به پاست
گفتم عموی تشنه لبم را رها کنید
دیدم که پاسخ سخنم رقص و نیزه هاست
دستم ضعیف بود که شمشیر از آن گذشت
این بازوی شکسته من شرح ماجراست
1391/8/29
صفحه قبل
صفحه بعد