Back Home

اشعار محمل

اشعار حضرت علی اصغر (ع)


بازم اندر مهد دل طفل جنون
دست از قنداقه می آرد برون

دره التاج گرامی گوهران
آن سبک در وزن و در قیمت گران

ارفع المقدار من کل الرفیع
الشفیع بن الشفیع بن الشفیع

گرمی آتش، هوای خاک ازو
آب کار انجم و افلاک ازو

کودکی در دامن مهرش بخواب
سه ولد با چار مام و هفت باب

مایه ی ایجاد، کز پُر مایگی
کرده مِهرش، طفل دین را دایگی

وه چه طفلی؟ ممکنات او را طفیل
دستِ یکسر کاینات او را به ذیل

اشرف اولاد آدم را، پسر
لیکن اندر رتبه، آدم را پدر

از علی اکبر به صورت اصغرست
لیک در معنی علی اکبرست

ظاهراً از تشنگی، بی تاب بود
باطناً سر چشمه ی هر آب بود


یافت کاندر بزم آن سلطان ناز
نیست لایق تر ازین گوهر، نیاز

خوش ره آوردی، بدان درگاه برد
بر سر دستش به پیش شاه برد

کای شه این گوهر به استسقای تست
خواهش آبش ز خاک پای تست

لطف بر این گوهر نایاب کن
از قبول حضرتش سیراب کن

این گهر از جزع های تابناک
ای بسا گوهر فروریزد به خاک

این گهر از اشک های پر ز خون
می کند الماس ها را، لعلگون

آبی ای لب تشنه، باز آری بجو
بو که آب رفته باز آری بجو

شرط این آبت، به زاری جستن ست
ور نداری، دست از وی شستن ست


عمان سامانی


1394/7/28
صفحه قبل صفحه بعد