تَرَکِ روى لبت آیه قرآنِ رباب
مثلِ قرصِ قمرى زینتِ دامانِ رباب
چه کنم؟ تا کمى بهتر بشود لبهایت
مى چکد روى لبت اشکِ دو چشمان رباب
سینه ام شیر ندارد پسرم چنگ نزن
آه، بازى مکن اینقدر تو با جانِ رباب
بر ضریح لب خشکیده تو جا انداخت
لبِ عطشانِ حسین و لبِ عطشانِ رباب
پا برهنه پسرم خیمه به خیمه گشتم
قطره اى آب نبود، اى گل ریحان رباب
رفتی و پشت تو "یا رادَّ یوسف" خواندم
کاش سیراب بیایى تو به کنعان رباب
پدر تو به سپاهى سَرِ تو رو زده است
تا خجالت نکشد از دل سوزان رباب
تیر خوردى وسط خیمه زمین خوردم من
بعد از این گریه شود روزى چشمان رباب
عاقبت بر جگرم حرمله زهرش را ریخت
واى بر حالِ دلِ بى سر و سامان رباب
این زمین خوردن من دست خودم نیست على
سَرِ تو خورده زمین زانوى لرزان رباب
سَرِ هر کوچه به لالایى من خندیدند
کودکى نیست دگر بر روى دستانِ رباب
1396/5/19
صفحه قبل
صفحه بعد