Back Home

اشعار محمل

اشعار امام حسن عسگری علیه السلام


باز بر آن سرم که رو به قبله دعا کنم
رهی زتوبه و دعا به درگه خدا کنم

زدرگه خدا طلب طواف کربلا کنم
پس از طواف کربلا روی به سامرا کنم

که چون فرشتگان حق دهم سلام عسکری
دست زنم به دامن لطف امام عسکری

به درگه کریم او جبهه نهاده در زنم
به خلوت حریم او که خلوت است پر زنم

گهی بشوق بوسه‏ها به قبر آن پسر زنم
گهی گلاب اشک بر مزار این پدر زنم

دو آفتاب جلوه‏گر در آسمان رهبری
یکی علی النقی یکی امام عسکری

مدینه را نظر کن و جلوه ذوالکرام بین
قرآن مهر و ماه را،در این خجسته شام بین

باب امام عصر را، فراز دست مام بین
دهم امام را ببر، یازدهم امام بین

چشم علی منور از، جمال ماهپاره‏اش
فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره‏اش

نور ولایتش به رخ، ردای خلتش به بر
لوای عصمتش به کف، تاج شفاعتش به سر

بر همه هستیش نظر، در همه عالمش گذر
امام هادیش پدر، حضرت مهدیش پسر

خلائقند چاکرش، ملائکند عسکرش
هیچ کسی نمی‏رود، به ناامیدی از درش

رسالت پیمبران، تکیه زده بدوش او
درس هدایت‏بشر، زمزمه سروش او

وضع جهان و چشم او، راز نهان و گوش او
حصار ظلم ظالمان، شکسته از خروش او

به دوره‏ای که معتمد کرد فزون نفاق را
به هم درید سعی او، پرده اختناق را

بهشت‏علم پرورد، آب و هوای گلشنش
اهل کمال خوشه چین، زگوشه‏های‏خرمنش

کلیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش
امام عصر تربیت، یافته روی دامنش

نهال عصمتی چنان، برآورد چنین ثمر
درود ما بر آن پدر، سلام ما بر این پسر

سلاله پیمبر و، مبشر پیام حق
که دیده بس شکنجه تا، زنده شود مرام‏حق

مبین اصول دین، مفسر کلام حق
داده به دست مهدیش، رسالت قیام حق

که بعد من، امام بر جوامع بشر تویی
مهدی منتقم تویی، امام منتظر تویی

ای جلوات کبریا، جلوه‏گر از جمال تو
کتاب تفسیر تو خود، آیتی از کمال تو

منکه زپا نشسته ام، به درگه جلال تو
امید رحمتم بود، زلطف بی‏زوال تو

«مؤیدم‏» گدای تو بر آستان مهدیت
امید آن که خوانیم زدوستان مهدیت


1391/11/30
صفحه قبل صفحه بعد