سامرا سُرمن رأی بودی
چند وقتی است سرد و دلگیری
داری ای خاک پر ز غم کم کم
بوی شهر مدینه می گیری
--
هر کجا رفته ام دم مغرب
حرم اهل بیت غوغا بود
نه، ولی سامرا غروب که شد
خالی از زائر و چه تنها بود
--
چلچراغی نبود دور ضریح
فرشهایش تمام خاکی بود
غربت این چهار قبر غریب
از بقیع و مدینه حاکی بود
--
همه دلخوشی ما این بود
لااقل یک حسن حرم دارد
حال قبری خراب و ویرانه
پیش این دیده ترم دارد
--
عمه و مادر امام زمان
قبرشان گر چه نیمه ویران بود
به خدا پانخورده چادرشان
نشده رویشان به ضربه کبود
--
هر کسی رفت حج بیت الله
بست احرام از برای طواف
یاد آقای سامرا باشد
بین هر ناله و دعای طواف
--
مثل پروانه در طواف شمع
پسری دور بستر بابا
پاک می کرد قطره های اشک
کم کم از دیده تر بابا
--
تا که گفت آب ظرف آب آورد
لب عطشان او تکان می خورد
کی به پیش نگاه این فرزند
بر دهان چوب خیزران می خورد
--
عمه ای بود و مادری هم بود
نه میان نگاه های حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
--
آستینها حجاب سر می شد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
--
آنقدر نیزه را تکان ندهید
چونکه جا باز کرده در حنجر
زیر پایت نگاه کن نامرد
سرش افتاده باز بین گذر
(قاسم نعمتی)
1400/7/21
صفحه قبل
صفحه بعد