گردش چرخ ببین روی به دلبر زده ام
دست بر زینت دامان پیمبر زده ام
به منای تو من آن صاحب ذبح ازلم
کمتر از نجمه نی ام، مادر شهد و عسلم
دختر شیرم و شیرم اثر شیر دهد
ذکر لالایی من جرعت شمشیر دهد
من که در راه تو از جان نکنم پروایی
خواهشم هست که اتمام نعم فرمایی
سالها پیش که با حکم رسول متعال
نهی فرمود خداوند زنان را ز قتال
به تو سوگند که جانم به لبم آمده بود
تب این حکم خدا، روی تبم آمده بود
لاجرم تا که کنم عشق تو را ترویجی
خواستم محض رضای تو کنم تزویجی
تا خداوند دو شمشیر زنم بفرستد
دو علی زاده، دو سیمین بدنم بفرستد
حالیا سیم تنانم دو کفن پوش تو اند
سائل گرمی یک لحظه ی آغوش تو اند
دو غلامند به دربار علی اکبر تو
دو اسیرند به چشمان علی اصغر تو
دو علی طینت و جعفر صفت و همزه نسب
دو نبی صولت و زهرا دل و عباس ادب
دو ملک جلوه و قدیس رخ نورانی
دو فدک ارث و دو تسبیه دل عرفانی
به کمر کرده حمایل علوی تیغ و نیام
هر دو بر عشق تو مایل به کمال و به تمام
سرمه از خاک کف پای تو برداشته ام
زشفابخشی این خاک خبر داشته ام
قصه کوتاه ذبیح تو دو طفلان منند
تحفه مور به دربار سلیمان منند
1387/9/29
haj mansor 82 senf
صفحه قبل
صفحه بعد